رهام جون در کنار هلینا عزیز
پتو بازی
رهام جونم عاشق پتو بازی هستی جوری که قشگ نیم ساعت سرگرم پتو هستی وخسته نمیشی پتو میکشی روصورتت بعد میزنی کنار و میخندی قربون خنده هات برم مامانی وقتی هم برمیگردی رو شکمت بعد گیر میکنی گریه میکنی تا مامانی بیاد نجاتت بده البته بیشتر تلاش میکنی خودتو به جلو بکشی ولی وقتی نمیشه ناراحت میشی ..... از صدای خوشگلت بگم که چه جیغ های قشنگی میزنی کلی مارو شاد میکنی از خنده هات و گریه های نازت عزیز دلم کلمات شیرینت مثل اووو یا اقی و اقو و هو ای جانم اینم از کارهای شیرینیت که ما رو سرگرم کردی ...
نویسنده :
مامان رهام
21:07
اولین غذا
امروز ۵ ماهگیت تموم شد و من تصمیم گرفتم بهت کمی فرنی بدم از اونجایی که بابا حسن دوست داشت اولین غذاتو اونجا بخوری رفتیم خونشون و برات اونجا فرنی خوشمزه ای درست کردیم و شما خیلی دوست داشتی ولی بهت خیلی کم دادیم چون دفعه اول بود ترسیدم بیشتر بخوری ولی بازم میخواستی قربون اون خوردن خوشمزت برم ...
نویسنده :
مامان رهام
0:08
پنج ماهگیت مبارک
پسرم یک ماه دیگر از با هم بودنمان گذشت خداروشکر که دارمت عزیزم دوست داشتنی تر و دلچسب ترشدی شیطنت های جدیدی یاد گرفتی البته یکم سخت تر میخوابی دوست داری تو بغلم راه بریم تا بخوابی ولی من واقعا خسته میشم امروز ۵ ماهگیتو خونه بابا حسن و مامان زهره جشن گرفتیم ...
نویسنده :
مامان رهام
0:04
وقتی رهام به روی شکمش برمیگرده
گل پسر ما الان چند روزی که تلاش میکنه که برگرده رو شکمش و خداروشکر که تلاشش بی نتیجه نموند و پسرم موفق شد پسر گلم وقتی برای یاد گرفتن هر حرکت جدیدی انقدر تلاش میکنی خیلی لذت میبرم افرین عزیز دلم ...
نویسنده :
مامان رهام
12:53